بچه های ما موجوداتی معصوم و بی گناه هستند. آن ها موهبت های خداوند هستند و از بهشت می آیند.
بچه ها موجودات منحصربه فردی هستند که هر کدام با سرنوشت خاصی وارد این جهان خاکی می شوند.همان طور که می دانیم،یک دانه ی سیب باعث بوجود آمدن درخت سیب می شود.ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که با کاشتن دانه ی سیب ،درخت پرتغال یا هلو ،داشته باشیم،فرزندان ما نیز همین گونه هستند.ما به عنوان والدین آن ها ،فقط وظیفه داریم که استعداد های نهفته ی فرزندانمان را کشف کنیم و اجازه دهیم این استعدادها در آن ها شکوفا شوند و زمینه رشد و شکوفایی آن ها را فراهم کنیم.ما نباید از فرزندانمان انتظار داشته باشیم ،که طبق آمال و آرزوهای ما رشد کنند و انسان هایی شوند که ما انتظار داریم.ما در مقابل آن ها مسئولیم که از آن ها حمایت کنیم و زمینه ی رشد و شکوفایی استعدادها و توانایی های ذاتی آن ها را مهیا کنیم.
فرزندان ما ،از ما نمی خواهند که آن ها را اصلاح کنیم تا کارهایشان بهتر شود ،بلکه برای رشدشان به حمایت ما نیاز دارند،ما باید زمینه ای مساعد و مناسب برای شکوفا شدن بذرهای درونی ان ها مهیا کنیم،آنها خودشان می توانند بقیه کارها را انجام دهند.در یک دانه ی سیب ،طرح و الگوی رشد آن ذاتا نهفته است، بچه های ما نیز همین گونه می باشند و درون ذهن،قلب و جسم و روح آن ها این الگوی رشدی بالفطره وجود دارد.بنابراین به جای اینکه فکر کنیم چگونه می توانیم فرزندانمان را وادار به انجام کارها کنیم،بهتر است بدانیم که آن ها بالفطره موجوداتی پاک و خوب هستند.
درون ذهن،قلب و جسم و روح بچه ها الگوی رشدی بالفطره وجود دارد.
من این جمله را در کارتون اژدها سوارها شنیدم که وقتی بچه از بزرگترها فرصت خواسته بودند که اژدهاها را تربیت کنند و در انجام این کار موفق نشدند و اژدهاها تمامی روستا را از بین بردند، یکی از بزرگان روستا به حالت تمسخر به بچه ها گفت: « شما نمی توانید رفتارهای غریزی اژدها را تغییر دهید و بنابراین در تربیت آنها موفق نخواهید شد.» یکی از بچه ها با شنیدن این حرف به دوستانش گفت: « تازه متوجه شدم که مشکل کجاست، کارهایی که اژدهاها انجام میدهند به طور غریزی است و ما باید از غریزهی آنها استفاده کنیم» بچه ها توانستند با استفاده از غریزهی اژدهاها، آنها را در راستای آبادانی روستا بکار بگیرند و این باعث موفقیت آنان در تربیت اژدهاها شد.
مطلب فوق نشان می دهد که آن پسر بچه به غریزه ی آن حیوان اعتقاد و ایمان پیدا کرده بود. با وجود این او نه تنها می توانست بهتر از عهده ی هدایت اژدهاها برآید، بلکه می توانست در این راه با مشکلات کمتری نیز مواجه شود.
اگر همه ی والدین چنین نگرشی داشتند ، خیلی خوب می شد.اگر والدین قبول داشتند که بچه ها فطرت و غریزه های خودشان را دارند، دیگر اینقدر مسائل مختلف در خانواده ها نداشتیم.
والدین با استفاده از مهارت های مناسب تربیتی می توانند در پروسه رشد طبیعی،از فرزندانشان حمایت کنند و نقش مداخله ای نداشته باشند.اما اگر والدین به پروسه ی رشد طبیعی فرزندانشان آگاهی نداشته باشند، دچار یاس، نا امیدی و استرس می شوند و بدون اینکه خودشان بدانند مانع رشد طبیعی فرزندانشان می شوند.برای مثال وقتی والدین یک کودک به حساسیت های ذاتی کودکشان توجهی ندارند ،نه تنها در تربیت کردن او دچار مشکل ياس و نا امیدی می شوند، بلکه فرزندشان نیز فکر می کند که از او اشتباهی سر زده، در صورتیکه این طور نیست. این جمله ی غلط:”که از من اشتباهی سر زده است” در ذهن کودک حک می شود و با این احساس گناه ایجاد شده در کودک ، او نمیتواند استعدادهایش را خوب شکوفا سازد.